اولین اقداممون ۲۶ آذر بود و یه بار هفته ی بعد از تخمک گذاری یعنی می شد حدودا ۵ دی ماه بی بی چک امتحان کردم ... آقای همسر که از روز اول می گفت بارداری !!!
بی بی چک منفی بود و البته می دونستم که ممکنه زود باشه ... با خودم قرار گذاشتم که هفته ی بعدش دوباره چک کنم ... اما مگه روزها می گذشتند ... گاهی زیر دلم یه درد خفیفی می گرفت و من می گفتم : وای ... نه !!! الانه که پریود بشم ... اما زوذ قطع می شد .... و یا اینکه یهو حس می کردم یه ترشحاتی دارم و زودی می رفتم دستشویی ... خیلی سخت گذشت و اینکه هر روز به سایت های مختلف سر می زدم و علادم مختلف آدم ها رو می خوندم و از اینکه چقدر انتظار می کشند مثل من و بعضی ها حتی چندین ماهه که دارند انتظار می کشند ...
روز چهارشنبه ۱۰ دی ماه بود دیگه طاقت نیاوردم و از اونجایی که چهار پنج تایی بی بی چک خریده بودم صبح که از خواب بیدار شدم گفتم یکی رو تست می کنم فوقش خبری نیست دیگه !!!
صبح بیدار شدم و یک بسته رو بی سر و صدا باز کردم تا همسر بیدار نشه ... هی تو ذلم می گفتم خدای مهربون لطفا یه خط کمرنگ !!! با قطره چکون ۴ تا قطره ریختم توی جای مخصوص بی بی چک و بعد منتظر شدم تا خط کنترل قرمز بشه ... تا بعدش هم منتظر خط اصلی باشم ... اون چند لحظه برام کلی طول کشید ...
و بالاره معجزه ی زندگی من نمایان شد ... یه خط قرمز کم رنگ که داشت کم کم پر رنگ می شد ... باور کردنی نبود ... کم کم دیگه قلبم داشت از دهنم بیرون می اومد از هیجان ... اصلا باورم نمی شد ... یعنی واقعا من باردار بود ... با همون یه بار اقدام ... و با وجود کم کاری تیرویید ... فوق العاده بود ... هزاران بار خدا را شکر کردم ...
خواستم همسر را آروم بیدار کنم ... یه بار صداش کردم و بوسیدمش ... اما دیگه قلبم تو دهنم بود ... حتی یه ثانیه هم نمی تونستم صبر کنم ... گفتم : پاشو پاشو بابا شدی !!! بیچاره یدفعه از خواب ژرید و نیشش تا بناگوش باز شد ... بغلم کرد و من هی با هیجان باهاش حرف می زدم ... بغلم کرده بود تا از اینهمه هیجان آرم بشم ... اما مگه می شد ... مگه می شه آدم معجزه رو ببینه و آروم باشه ...